![]() |
||
استاد
«محيط طباطبائي»
بيیستو هفتمخردادماه، صدو چهارمين سال زادروز استاد «محيط طباطبايي» « استاد «محيط طباطبائي» خود، تاريخ زنده و پوياي يک قرن بود. تاريخ يکي دو قرن قبل از خود را نيز با مطالعهي مستمر، با کنجکاوي و موشکافي، از آنِ «خود» کرده بود. در آنچه به تاريخ و ادبيات قرنهاي اخير ايران مربوط ميشد قول او راهگشا بود.» «دکتر عبدالحسين زرينکوب» «محيط طباطبائي» مردي بود خودآموخته که هيچ استادي بر او منت نداشت. شايد بتوان گفت که او آخرين شخصيت از پژوهشگران و نويسندگان بزرگ ما بود که با شيوهي سنتي شرقي بار آمده بود. او بدون اينکه در محضر استادي درس خوانده باشد، در سايهي هوش سرشار و حافظهي نيرومند و عشق به آموختن و پژوهش به مقام والايي که داشت رسيده بود. «سيد محمد طباطبائي» در 26 خردادماه 1281 خورشيدي در «زواره» در شمال شرقي اصفهان به جهان آمد. در مکتبخانهي همان شهر تحصيل کرد، همانجا به مدرسه رفت و در مدرسهي کاسهگران اصفهان، زبان فرانسه را آموخت. سپس به زادگاه خود «زواره» بازگشت و در مدرسهي ابتدايي آنجا به تدريس مشغول شد. در سال 1302 به تهران رفت و از مدرسهي «دارالفنون» ديپلم ادبي دريافت کرد. در ادامه، به مدرسهي حقوق وارد شد و سه سال بعد نيز به خدمت وزارت معارف درآمد و جهت تدريس و پذيرفتن شغل رياست دبيرستان به خوزستان رفت. سه سال در آنجا ماند و پس از آن به تهران برگشت و در «دارالفنون» به تدريس پرداخت. مدتي نيز در دانشکدهي افسري، تاريخ و جغرافيا درس ميداد. «سيد محمد طباطبائي» پس از شرکت در کنگرهي هزارهي «فردوسي» در سال 1313 خورشيدي و پس از ايراد خطابهاي عميق و پر محتوا با عنوان «عقيدهي ديني فردوسي» توانست توانايي علمي ـ پژوهشي خود را به نمايش بگذارد و پس از آن، نزد دانشمندان ايراني و خارجي بهعنوان پژوهشگري ژرفانديش و توانا، احترام بسيار کسب کرد. نامش «سيد محمد طباطبائي» بود اما از سالهاي جواني که شعر ميسرود، تخلص «محيط» را برگزيده بود. بيشتر ساعات زندگي او در کتابخانه ميگذشت. دکتر «عباس زرياب خوئي» خاطرهاي را بدين شرح از او نقل ميکند: «من با مرحوم «محيط طباطبائي» در سال 1325 خورشيدي، سالي که به کتابخانهي مجلس شوراي ملي راه يافتم، آشنا شدم. اين آشنايي ما از نزديک صورت گرفته بود اما مدتها بود که او را دورادور، از راه مقالات متعدد ادبي و تاريخيش ميشناختم. محيط کتابخانهي مجلس شوراي ملي در آن زمان، محيطي معنوي و باصفا بود. اتاق کارمندان کتابخانه که اتاقي وسيع بود مستقيماً به اتاق يا سالن زيبا و باشکوه مطالعه مربوط ميشد. مراجعهکنندگان عادي به سالن مطالعه ميرفتند و برگههاي کتابهاي چاپي را بررسي ميکردند و کتاب درخواستي خود را از کتابداران ميخواستند. اما مراجعهکنندگاني که افراد دانشمند و برجستهي کشور بودند در اتاق کارمندان مينشستند و از ايشان با چايي و گاهي قليان پذيرايي ميشد. اين افراد بيشتر براي کتابهاي خطي نفيس به کتابخانه ميآمدند. آقايان «فروزانفر»، «جلال همائي»، «ذبيح بهروز»، «پورداود»، «محيط طباطبائي» و «اقبال آشتياني» از مراجعهکنندگان دائمي کتابخانه بودند. در اين ميان «محيط طباطبائي»، «ذبيح بهروز» و «همائي» بيشتر از ديگران مراجعه ميکردند. در آنجا بحثهاي مهمي در باب ادب و فرهنگ وتاريخ درميگرفت که براي مبتدياني مانند من بسيار مفيد بود. حافظهي نيرومند او مخزني بود آکنده از معلومات و اطلاعات بسيار وسيع و گرانبها در تاريخ، ادب و فرهنگ ايران و اقوام مجاور. اطلاعات او در مورد تاريخ قاجار و نيز رويدادهاي زمان معاصر، شرح حال رجال سياسي و ادبي، سوابق اخلاقي، اجتماعي و سياسي آنان بسيار چشمگير بود. اينگونه اطلاعات در بارهي رجال معاصر و قريب به زمان ما در آن دوران، در کمتر کتاب يا مجموعهاي ديده ميشد و يا اصلاً ديده نميشد. جواناني مانند ما، رجال زمان خود را بهدرستي نميشناختند» *** «انجوي شيرازي» نيز در بارهي استاد «محيط طباطبائي» مينويسد: «استاد محيط طباطبائي در اين پنجاه سالي که من شاهد بودهام، ميتوانم گواهي بدهم که روزي از او نگذشته مگر اينکه يک کتاب تازه را جستجو کرده باشد. هرگاه ميخواستيم او را پيدا کنيم يا در کتابخانهي ملي «ملک» بود يا در کتابخانهي ديگر شهر. ميرفت تا آخرين نسخههاي خطي را که خريدهاند و تازه به کتابخانه رسيده، ببيند و مطالعه کند. در کتابخانههاي شهر هم معمولاً با بزرگان ديگري چون مرحوم «ملکالشعراي بهار»، «رشيد ياسمي»، «احمد بهمنيار» و استاد «همايي» مينشست و صحبت ميکرد. اين آسان نيست که يک نفر بيش از هفتاد سال غرق در مطالعه و تحقيق باشد. استاد «محيط» بيش از هزار رساله و مقالهي علمي، ادبي، انتقادي و تحقيقي دارد. در دهها کنفرانس و سمينار و کنگرهي علمي و تحقيقي، در خارج و داخل شرکت کرده بود. انتشار مقالات تحقيقي او در مجلهي «ارمغان»، «مهر» و «تعليم و تربيت»، استاد محيط را، پژوهشگري پُرمايه، جامع و شايستهي نام خويش نشان داد.» آثار استاد محيط طباطبائي
«محيط طباطبائي» سالها در وزارت معارف يا وزارت فرهنگ امروز و برخي مؤسسات ديگر خدمت کرد. مدتي مديريت مجلهي «آموزش و پرورش» را داشت. زماني مجلهي «محيط» را منتشر ميکرد. دوسال به سمت رايزن فرهنگي ايران در دهلي و چهار سال نيز بهعنوان رايزن فرهنگي کشورمان در عراق، سوريه و لبنان خدمت کرد. در همهي اين اوفات چه زماني که بهصورت دبير تدريس ميکرد و چه زماني که بهعنوان مشاور و نمايندهي فرهنگي ايران در آن کشورها بود، فکر و ذکرش فرهنگ ايران و بحث و تحقيق در بارهي آن بود. او بر چند کتاب از جمله ديوان حافظ، ديوان مجمر اصفهاني و گلستان سعدي مقدمه نوشته و بر تصحيح آنها نظارت داشتهاست. همچنين کتاب «تحليل مطبوعات ايران» را نيز او تأليف کردهاست. از آثار ديگر استاد ميتوان به کتابهايي چون مجموعه مقالاتي مربوط به «سيد جمالالدين اسدآبادي»، مجموعه مقالاتي در مورد «فردوسي»، «گلستان سعدي»، «ديوان حافظ»، «خيام و خيامي» و «تاريخ تحليل مطبوعات» اشاره کرد. يکي ديگر از آثار استاد، «مجموعهي اشعار» اوست با چندين هزار بيت که بسياري از آنها، آئينهي اوضاع اجتماعي و سياسي زمانه است. استاد «محيط» را نگذاشتند به دانشگاه راه يابد! استاد «انجوي شيرازي» همچون بسياري ديگر، اين نکته را بارها مطرح ميساخت که با آن همه دانش و معلومات جاي شگفتي بود که او را نگذاشتند به دانشگاه راه يابد. کساني که در آن ايام با او هماورد بودند، توانستند با کارشکنيهاي خويش، ناجوانمردانه او را کنار بزنند. همسالانش در آن سالها، حق دوستي را رعايت نکردند و سمتي را که حق مسلم او بود، از وي دريغ داشتند. حتي کساني که استاد، آنها را به شاگردي هم قبول نداشت، چون به دانشگاه راه يافته بودند با شوخچشمي و خودنگري در مقابل او دم از استادي خويش ميزدند. آنها با بند و بستهاي رندانه، او را از راه يافتن به محيطهاي پژوهشي و آموزشي، باز ميداشتند. چرا با وجود کمبود شديد استاد و مدرّس توانا در سطوح دانشگاهي، به اين استاد ارزشمند فرصت داده نشد تا به صورتي وسيعتر و در سطحي اثرگذارتر به انتشار دانستههاي پُرارزش خود بپردازد؟ شايد که از نيش قلم و بيان صريح و تندش، از استقامت و استقلال شخصيتش واهمه داشتند. داشتن مدرک ليسانس، فوق ليسانس و دکترا بهانه بود. آيا از شخص دانشمندي مانند او برنميآمد که يک رساله بنويسد؟ گويا بعدها پروفسور «رضا» از استا «محيط طباطبائي» دعوت کرد که به تدريس در دانشگاه بپردازد. اما او با شهامت جواب داده بود که: «تا ميتوانستم مفيد باشم درهاي دانشگاه به رويم بسته بود. اما حالا ديگر دير است.» البته راه نيافتن او به دانشگاه سبب نشد که در زمينههاي پژوهشي و آموزشي، به تحقيق و بررسي نپردازد. برعکس، او تقريباً هر هفته، مقالهاي انتقادي و غالباً تند در بارهي وضعيت نابسامان دانشگاهها و مراکز علمي مينوشت و کمبودهاي آموزشي را بازگو ميکرد. گذشته از آن، به تشريح شرايط آرزويي و درخور يک دانشگاه مناسب و يا يک مرکز علمي و پژوهشي واقعي ميپرداخت.
او ميگفت و
مينوشت که يک استاد پژوهشگر چه صفات و خصوصياتي بايد در کار خود داشته باشد. بيشتر
افراد ميگفتند چون استاد، خود به دانشگاه راه نيافته، چنين و چنان مينويسد. اما
حقيقت جز اين بود و هنگامي که پرفسور«رضا» نيز «محيط طباطبائي» را با تکريم و جلال
تمام به دانشگاه تهران دعوت کرد، باز هم نوشت و بر اينگونه انتخاب اعتراض کرد: در پیوند با مطلب مورد نظر: استاد «محيط طباطبائي» و کار در راديو
|
||
• صفحه نخست • نوشتارها • گفتارها • بایگانی • تماس •
|